خالو قربان
خالو قربان هرسینی که کرد بود، از همراهان نهضت جنگل و میرزا شد. وی در نهضت جنگل نفوذ و قدرت پیدا کرد. به حدی که فرماندهی بخشی از نیروهای جنگل ( حدود هشتصد نفر ) را در اختیار گرفت و علاوه بر رشت و سیاهرود، حکومت شهر انزلی را نیز به دست آورد و یک روز در میان از رشت به انزلی میرفت. (۱) او با عضویت در کمیته انقلاب ایران، در حکومت جمهوری گیلان کمیسر جنگ شد که سرکمیسر و کمیسر مالیه آن میرزا کوچک خان بود. (۲) دریک مرحله هم از طرف نهضت مأموریت یافت به طرف مشهد سر (بابلسر امروز) برود و از تسلط نیروهای دولتی قزاق بر آن شهر جلوگیری نماید. (۳) به دنبال بروز برخی اختلافات و درگیریها بین نهضت جنگل و احسانالله خان و خالو قربان که خود را انقلابی و بلشویک مینامیدند، میرزا کوچک خان در پاسخ به نامه آنها نامهای نوشت و در آن چند بار از آنان به عنوان دوستان قدیم یاد کرد.(۴) در بخشی از این نامه آمده است: شما را دوستانی میدانیم سهو کرده که در نتیجه سهو شما، آزادی ایران خفه شده است، انقلاب شکست خورده و یران به آغوش اجنبی انداخته شده است. نفرت عامه به سوی شما متوجه و زحماتتان را بر باد داده است و شما هنوز در مقام چبران این سهوها بر نیامدهاید.(۵)
در پایان این نامه علیرغم اینکه آنان را پیمانشکن و بلشویک و بیتوجه به عقاید مذهبی مردم میداند و بیمهریها و اهانتها و فحشها و اقدامات آنان علیه نهضت اسلامی جنگل را یادآوری مینماید، باز مینویسد:
بالجمله گفتنیها زیاد است، اما صفحات نامه گنجایش ندارد؛ به این جهت است که میگویم:
شرح این هجران و این سوز جگر این زمان بگذار تا وقت دگر به همه دوستان قدیم، خواه علاقه قلبیشان باقی باشد و خواه نباشد، تقدیم ارادت مینمایم (۶).
میراز کوچک پس از تبادل این نامهها، انحرافات و اقدامات نادرست و زشت آنان را نادیده گرفت و پیشنهاد ملاقات با آنان و تشکیل کمیته واحد را در تیر ماه ۱۲۹۹ پذیرفت. (۷)
خالو قربان مرد ساده بیسوادی بود که تبلیغات مخرب دیگران در وی مؤثر میافتاد . قوه تعقل وی ضعیف بود؛ تا جایی که به صورت آلت فعل در آمد و مخالفان میرزا او را همچون مهرهای علیه میرزا به کار میبردند. (۸) او روابط نزدیکی با روسها داشت و زمانی که یکروز در میان از رشت به انزلی میرفت در خانه یکی از افسران روسی اقامت میکرد. (۹) وی همچنین در کودتا علیه میرزا کوچک شرکت داشت. (۱۰) سرانجام به طور کلی استحاله شد و به نیروهای دولتی پیوست و به آنان در مبارزه با نهضت جنگل و شهادت میرزا کوچک خان کمک کرد. رضا خان به خالوقربان درجه سرهنگی می دهد.
این شخص از جمله افرادی است که برای نهضت جنگل تلاش های زیادی کرد، ولی به صورت تدریجی روابط او با میرزا به سردی گرایید و سرانجام تسلیم قوای دولتی شد. رضاخان به او درجه ی سرهنگی داد. خالو قربان از نظر درجه و اعتبار بعد از میرزا و احسان الله خان قرار داشت. او در کودتای 1299، موافق کار رضاخان بود و وقتی احسان الله خان مخالفت خود را برای تسلیم شدن به کلنل سالار نظام که از سوی رضاخان برای مذاکره با سران جنگل به انزلی آمده بود، اعلام نمود، خالو قربان تمایل به تسلیم داشت. او برای رضاخان سه تقاضا داشت که عبارت بودند از:
الف: رضاخان در پشت قرآنی که خودش به خالو قربان هدیه داده، بنویسد و سوگند یاد کند که در حق او و دوستانش که نسبت به وی وفاداری کرده اند، خیانت نکنند.
ب: حقوق مجاهدین کُرد پرداخت گردد.
ج: مجاهدان کرد به صورت تدریجی از انزلی وارد رشت شوند.
رضاخان با پیشنهادهای فوق موافقت کرد. بعدها بین خالو قربان و خالو کریم اختلافات شدیدی بروز کرد و علت آن، این بود که خالو قربان درجه ی سرهنگی داشت و خالو کریم زیر دست او کار می کرد. وقتی بین کردهای سمیتقو و نیروهای سالار مظفر جنگ شروع شد، خالو کریم از پشت به سنگر خالو قربان حمله کرد و او را کشت و خود خالو کریم و برادرش خالو مراد بزرگ هم به جرم قتل خالو قربان تیرباران شدند. خالو قربان همان کسی است که سر میرزا کوچک خان را برای گرفتن هدیه به تهران برد.
گرچه تفنگچی های رضا خان سر میرزا کوچک را از بدن جدا کردند، ولی همه تاریخنگاران جنگل نوشتهاند که خالو قربان به منظور ابراز صمیمیت به رضاخان ، سربریده میرزا کوچک را به تهران برد و به رضا خان میر پنج تحویل داد. (۱۱) در گزارشهای سفارت انگلیس در این باره چنین آمده است:
خالو قربان یار و همرزم پیشین میرزا کوچک خان در دهم دسامبر بریده او را به قزوین آورد و روز بعد، یعنی در یازدهم دسامبر، با آن هدیه گران بها وارد تهران شد. به این ترتیب، دوران زندگی مردی که در طول شش ساله گذشته بزرگترین انقلابی ایران محسوب میشد و تا همین پنج ماه پیش دو استان زرخیز مملکت را تحت سلطه خویش داشت به پایان رسید (۱۲).
کریم خان کُرد که از تسلیم به دولت ناراضی بود و این کار را خلاف عقل میدانست، ولی مجبور به همراهی با خالو قربان بود، مدتی پس از این خیانت بزرگ، خالو قربان را به قتل رسانید و بعد از اینکار دستگیر و به تهران برده شد و به امر رضا خان تیرباران گردید .(۱۳)
پی نوشت
۱ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص ۲۵
۲ الی ۶ ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص ۴۲۲ / ص ۲۶۳ / ص ۳۱۹ـ۳۲۶ / ص ۳۲۳ / ص ۳۲۵ت۳۲۶
۷ـ سید جلالالدین مدنی، تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران ، ج دوم ، قم ، اسلامی ، ۱۳۶۹ ـ ج ۲ ، ص ۳۶۸
۸- ابراهیم فخرایی ، پیشین، ص ۴۳۴
۹ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص ۲۵
۱۰ـ ابراهیم فخرایی ، پیشین ، ص ۳۲۱
۱۱ـ غلامحسین میرزا صالح ، پیشین ، ص ۹۳
۱۲ و۱۳- ابراهیم فخرایی، پیشین ، ص ۳۹۷ و ۳۹۸ / ص ۲۹۰ / ص ۲۹۰ت۳۰۲